یونگ پو از همون لحظه رسیدن پاچه خواری رو شروعمیکنه و به باباش سر
میزنه
وقتی به شاه میگه که از این به بعد زیر بار زور دائه سو نمیره ،شاه میگه
من میدونم که حکومت دائه سو حیلی طول نمیکشه برای همین باهاش مخالفت نمیکنم چون
نمیخوام تو قصر خونریزی بشه
وقتی دائه سو گرم گرفتن یونگ پو با سفیرهای هیون تو
میبینه بهش شک میکنه و به نارو میگه چشم از این مارمولک سیاه برندار که نمیدونم چی
تو سرشه
ادامه مطلب ...
وقتی که جومانگ سرش به حمله به حای دیگه ، گرمه موپالمو و موسانگ و اویی و ماری برای حمله به بویو نقشه میکشن، موسانگ گیر میده که منم میخوام بیام که ماری و اویی بهش میگن اونجا بچه بازی نیستکه ! مما میخوایم بهترین افرادمونو ببریم تو همین جا باش از مهد کودکت غیبت نکن!
نارو،
مسئول گشت دادن تو منطقه و پیدا کردن مخفی گاه ارتش دامول میشه، ولی چیزی
پیدا نمیکنه و خیال دائه سو و ارتششون رو جمع میکنه که اونااینجا
نیستن، اونا هم همین نزدیکی ها اردو میزنن و در عوض ارتش دامول مرتب
کار میکنه تا سلاح درست کنه، همون شب ارتش دامول به دائه سو حمله ور میشه
و اگه خدا بخواد دائه سو زخمی میشه، دائه سو که میبینه خیلی اوضاع
خرابه دستور عقب نشینی میده و برمیکردن اردوگاهشون
ادامه مطلب ...