آسمان را که مینگرم عطر خیالت مجالم نمیدهد...

 

مدتی است خانه دلم را آب وجارو کرده ام.

 

چشم به راه قدمهای سبزی هستم

 
 که بهار را برایم به ارمغان می آورد
 
پرده ها را به کنار زده ام ونور را به خانه آورده ام
 
دره ها را گشوده ام تا چکاوکی از سرزمین عشق
 
 نغمه زندگی را برایم ساز کند
 
گرده ها را از دل ودیوار دلم زدوده ام
 
با بارانی از اشک طراوت را خوانده ام
 
وچشم های خیسم را به در دوخته ام
 
گوشهایم را به آوای انتظار سپرده ام
 
.تا روزی که روز من است بیـــاید وآن روز روزی است
 
که تو خواهی آمد
ادامه مطلب ...

خلاصه قسمت شصت و دوم ( 62 ) سریال افسانه جومونگ

یه مدتی از رفتن جومونگ که میگذره ،موگول به اویی و ماری میگه نمیخواین برین دنبال جومونگ؟ اونا هم از

ادامه مطلب ...

خلاصه قسمت شصت و یکم ( 61 ) سریال افسانه جومونگ

احتمالا دسته گلی که توی قسمت قبل یوهوا و عروسش به اب دادن یادتونه،اینم بقیه ماجرا...

شاه که هنوز هیچی نشده دلش واسه یوهوا تنگ شده ،دستور میده به هر بدبختی

شده این سه تا رو پیدا کنن و

ادامه مطلب ...

خلاصه قسمت 60 سریال جومونگ

افراد جومانگ پسرعمه سوسانو رو می بینن و مخفیگاهشونو پیدا میکنن،پسر عمه دارویی رو که معلوم نیست اون موقع شب از کجا اورده به سویانگ میده،جومونگ با دیدن سوسانو هری دلش میریزه...

ادامه مطلب ...

خلاصه قسمت پنجاه و نهم ( 59 ) سریال افسانه جومونگ ( بخش کامل )

دیدین که دم دروازه جلوی  کاروان رو گرفتن و نزدیک بود سر سوسانو به باد بره

ولی هر طوری هست اونجا رو با خوش شانسی رد میکنن که توی ده،یکی از فرمانده ها به زور جلوشون رو

 

ادامه مطلب ...

خلاصه قسمت پنجاه و هشتم ( 58 ) سریال افسانه جومونگ ( بخش کامل )

اویی و جومونگ وارد غار میشن و اونجا جومونگ خاطره ورودش به غار رو برای اویی تعریف میکنه ،بعد از اینکه کمان رو برمیداره میبینه کمان سالمه درصورتی که اخرین بار خودش کمان رو شکسته بود..

ادامه مطلب ...