همیشه وقتی یه چیزی تو وجودت قلقلکت می ده، دوس داری این حس و انتقال بدی به اطرافیانت. این نه جمله ی قدیمیه و نه ضرب المثل. روزانه به خودی خودش واقعا در مزرعه ی ذهن، گل های قشنگی می کاره و خوب هم رشدش میده. از این بابت از مبین عزیز و همکاران عزیزش و همه ی دوستانی که مثل یه باغبون مهربون دستی به این باغچه ی ذهن می کشن باید تشکر کرد و گفت دستمریزاد. من یه استادی داشتم خدا سلامتش کنه. واقعا ایشونو دوست داشتم و دارم. این روزا و با این روزانه ی آقا مبین عزیز من باز دارم بر می گردم به اون فضایی که استادمون تو کلاس ایجاد می کرد و همگی ما از فرهیختگی، روشن دلی، روشن فکری و با شعور بودن و پر محتوا سخن گفتنشون لذت می بردیم. من با روزانه به این فضا می رسم. تو این فضا و جو خاص خودش ، یک نویسنده ی روزانه منو بیشتر به اون قلقلک روحی - ذهنی نزدیک می کنه و می رسونه. این شخص کسی نیست جز آقای غفاری. آقای احسان بهرام غفاری عزیز.
من هر دفعه که مقاله ای از ایشون می خونم به ایشون و دیدی که دارند آفرین می گم و تحسین می کنم. ببینید هر شخصی دیدگاه و نظریات خودشو داره و منطق خودشو. اما همه ی ما یه هدف داریم و دوست داریم به یه جا برسیم. یه جایی که به همه ی ما بر اساس علاقه ای که داریم، آسودگی تزریق کنه و آرامش ذهنی بده. که همانا بهترین ثروته. این آشکاره که هر کسی هم برای ابراز مقدار نزدیکی خودش به این نقطه (هدف غائی) خودشو در معرض نمایش قرار می ده. و این نمایش از روزهای نخستین انسان بر اساس نیاز بوده تا به حال و این همچون الفبایی است در زندگی. این مقدمه رو برای این آوردم که اگه ابراز علاقه می کنم به مطالب مقاله ی آقای غفاری و تاکید می کنم به دید زیبایی که ایشون به مسائل دارن نه از روی احساس بلکه از روی نوعی هم اندیشی ذاتی است که در تمامی ما انسانها به نوعی نمود دارد. دوستان و نویسندگان عزیز، بیایید قدر سواد و وقت مخاطبان خودمونو بدونیم. همونطور که قدر چشمان خودمونو می دونیم قدر چشمان دیگرون رو هم بدونیم و ارج بدیم به شخصیت خودمون. روحیه ای انتقادی داشته باشیم و به دنبال پیدا کردن سنگری نباشیم تا مبادا مورد هدفی قرار بگیریم. بیایید درست بنویسم. تعصب بی جا به جایی، مکانی، حزبی و یا هر چیز دیگه ای نداشته باشیم. برای انتقال علمی بیایید صحبت کنیم نه برای ارضا کردن روشن فکری خودمون. در ذات نوشتن و مشتقاتش خیلی راحت می شه فشار روحیات خودمونو خالی کرد و اونو به صورت محوری در راستای نوشته یا مطلب خودمون انتخاب کرد. دوست دارم اینو از من قبول کنید که دید دو وجهی داشتن فقط در برهه ای از زمان می تونه کارساز باشه. عمرش کوتاهه. دیدی فراتر داشته باشیم به مسائل. همه ی ما می دونیم اگه افراسیاب نبود رستم اسطوره نمیشه. همه ی ما می دونیم اگه زلیخا نبود هیچ موقع یوسفی که ما می شناسیم، اینطوری نمود پیدا نمی کرد. بیایید به افکار خودمون و زیبایی که هر فکری داره پی ببریم و در پی تخریب نباشیم. وقتی از مشکلی حرف می زنید همیشه اون مشکل با شما می مونه و خواهد بود. وقتی اصلا از مشکل حرف میزنید؛ یعنی از راه حل حرفی نمی زنید. وقتی از راه، حرف بزنیم راه ها باز می شه. وقتی از جنگ حرف بزنید همین جنگ برای شما می مونه. این خیلی ساده است. ما حواسمون به همه چی هست حتی به تک تک ویرگولهایی که دوستان در مطالبشون قرار می دن اما به خودمون و افکارمون و طرز بیان کردن علم و روشن بینی خودمون توجهی نمی کنیم. اگر من و دوستم در تاریکی قدم بزنیم و فانوسی در دست من باشه این فانوسو بگیرم جلوی راهمون مسلما راه هر دومون روشن می شه و می تونیم ادامه بدیم نه اینکه فانوسو بگیرم جلوی چشم دوستم.فضا روشنه اما دوستم چیزی نمی بینه.من می خواستم راهو ببینه. منو ببینه. اون چیزی که من می بینم اونم ببینه اما نشد!