من و تو ...

من و تو ...

من و تو یکی دهان‌ایم
که با همه آوازش
به زیباترسرودی خواناست.


من و تو یکی دیدگان‌ایم

که دنیا را هر دَم

 

 

در منظر ِ خویش

 

 

تازه‌تر می‌سازد.


نفرتی
از هرآن‌چه باز ِمان دارد
از هرآن‌چه محصور ِمان کند

از هرآن‌چه وادارد ِمان

 

 

که به دنبال بنگریم، ــ


دستی
که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.



من و تو یکی شوریم
از هر شعله‌ئی برتر،
که هیچ‌گاه شکست را بر ما چیره‌گی نیست
چرا که از عشق
روئینه‌تن‌ایم.



و پرستوئی که در سرْپناه ِ ما آشیان کرده است
با آمدشدنی شتاب‌ناک

خانه را

 

 

از خدائی گم‌شده

 

 

لب‌ریز می‌کند

در منظر ِ خویش

 

 

تازه‌تر می‌سازد.


نفرتی
از هرآن‌چه باز ِمان دارد
از هرآن‌چه محصور ِمان کند

از هرآن‌چه وادارد ِمان

 

 

که به دنبال بنگریم، ــ


دستی
که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.



من و تو یکی شوریم
از هر شعله‌ئی برتر،
که هیچ‌گاه شکست را بر ما چیره‌گی نیست
چرا که از عشق
روئینه‌تن‌ایم.



و پرستوئی که در سرْپناه ِ ما آشیان کرده است
با آمدشدنی شتاب‌ناک

خانه را

 

 

از خدائی گم‌شده

 

 

لب‌ریز می‌کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد